زندگینامه ارزو
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان غمی نیس میگذرد گر میگذرد درد کمی نیست و آدرس arezoooo00.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 3
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 52
بازدید کل : 7676
تعداد مطالب : 4
تعداد نظرات : 20
تعداد آنلاین : 1



غمی نیس میگذرد گر میگذرد درد کمی نیست
بایاد خدا دل ها ارام میشود
پنج شنبه 5 مرداد 1391برچسب:, :: 13:1 ::  نويسنده : ارزو       

با سلام ارزو هستم دختری ک همه ی دردهای بی کسی را تحمل کرد، اری من متولد1373 ودر شیراز ب دنیا امده ام و بزرگ شده یاسوج،من تک فرزند خانواده ام و مامانم سرزایمانی من ب رحمت الهی رفت،پدرم مون و ی دختر 1 روزه ک از دنیای بد این زمونه بی خبر بود،پدرم با مرگ مامانم سر ب بیابان ها زد و رفت و تا چند سال پیداش نشد از عشق مامانم بدجور دیوونه شده بود،منو ب دست خالم ب نام الهه ک مطلقه بود سپردند و اون بزرگم کرد، زمانی ک 3 سال داشتم خالم شوهر کرد و بچه دار شد دیگه مثه قبل منو دوسم نداشت من ک بچه بودم و نیاز ب محبت داشتم ولی از این نعمت بی نصیب شدم مثه غریبه ها باهام رفتار میکرد انگاری کلفتش بودم،تا اینکه 5 ساله بودم سروکله بابام پیداش وقتی اومد خودش محتاج بود ک ازش مراقبت کنن اونم نتونست بزرگم کنه اخه با مرگ مادرم دیوونه شده بود عموهام از ناقص العقل بودن بابام سوءاستفاده کردن و خونه ما رو بالا کشیدن و بابام رو روانه تیمارستان کردن،موقع مدرسه رفتنم بود خالم با اینکار مخالف بود نمیذاشت ک من برم مدرسه با لطف خدا یک روز ک خالم ظرف هایی همسایمونو داد ک براشون ببرم همسایمون مایه دار و خیِّر بودن وقتی در را زدم اقای صدیقی در رو باز کرد و ظرف ها رو بهش دادم دخترش هم سن و سال من بود ازش پرسیدم اقای صدیقی الناز خانم هستن بهم گفتش ک با مامانش رفته ثبت نام کنه واسه مدرسه منم ک دلم پر بود زار زار گریه کردمو بهش گفتم ک خالم با رفتنم ب مدرسه مخالفه و بهش گفتم مگه من چیم ک نمیتونم مثه بقیه برم مدرسه اونم دستمو گرفت وباهام رفتیم خونه خالم ،از خالم خاست ک شناساممو بده تا بره واسم ثبت نام کنه اولش خالم راضی نشد ولی با اجبار او قبول کرد باهم رفتیم ثبت نام کردیم وبرام مانتو و... گرفت و اومدیم خونه خلاصه ظهر ک از مدرسه بر میگشتم باید مثه نوکرا کار میکردم تا موقع خاب ،ولی نمیتونستم شبا بخابم درسم برام مهم بود تا صبح مینشستمو درسم رو میخوندم این روزای تکراری گذشت تا الان ک 17 ساله شدم و در درسم موفق شدم،ی هفته پیش برای گرفتن بیمه سلامت رفتم ازمایش خون دادم دکترا ب خونم مشکوک شدن 3بار ازم خون گرفتن تا مطمئن بشن بله من بیماری ایدز دارم دارم داغون میشم و دیوونه موقع بر گشت ب خونه ب خاک مامانم از حال میرفتم داشتم دیوونه میشدم اومدم خونه ماجرا رو ب خالم گفتم اونم از ترس منو از خونشون بیرون کرد منم ک بی کس بودم مجبور شدم خودمو ب بهزیستی ی جایی معرفی کنم الانم تو اسایشگاهم تو رو خدا ب حق این ماه مبارک برام دعا کنین محتاجم ب دعاتون/میدونم شاید باورتون نشه ک این حقیقته یان ولی ب اون خدای یکتا قسم ک همش حقیقته منو دعا کنین دوستتون دارم ببخشیدم اگه سرتونو ب درد اوردم با حرفام 
 


نظرات شما عزیزان:

000
ساعت23:31---8 مرداد 1391
دروغگووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووووووووووووووووووو وووووووووووووو

0000
ساعت8:51---7 مرداد 1391
چرا با چند تا اسم کاربری میای شگرد که چی بشه کیومیخوای گول بزنی.اول که خوندم داشت گریم میگرفت ولی بعد فهمیدم دروغه.ایا چیزی داری که ثابت کنی حرفات راسه.

0000
ساعت12:32---6 مرداد 1391
سلام چرا اینقدر دروغ نوشتی تو که گفته بودی داداش داری باباتم پیشتونه دروغ ننویس دختر اونم تو این ماه نمیدونم قصدت از این حرفای دروغ چیه.یه بنده خدام دنبالم نگرد گشتم نبود نگرد نیس.بازم به وبت سر میزنم ولی یکم راستشو ببویس.
پاسخ:هر کی هستی برام مهم نیس باور کنی یا ن ولی ب اون خدای یکتا همش حقیقته بخاک مامانم قسم همش حقیقته .بازم هر جور راحتین


mehdi
ساعت15:51---5 مرداد 1391
قشنگه عزیزم
پاسخ:دعام کن دادا


مهران
ساعت15:48---5 مرداد 1391
ابجی گل برات ارزوی موفقیت میکنم قربونت . مواظب خودت باش .ایشالا هیچ مشکلی نداشته باشیو مشکلاتت ب زودی حل بشه

علی
ساعت15:42---5 مرداد 1391
فدای تو ابجی ارزوی گل

وحید
ساعت15:33---5 مرداد 1391


رضا
ساعت15:31---5 مرداد 1391
ای...چیبگم.....فقط امیدواارم حالت خوب بشه....خدایا.. خدایا..خدایا....تورو بجون عزیزترین کست خوبش کن...

واقعا متاسفم.....

پاسخ:قربونت


وحید
ساعت13:59---5 مرداد 1391
آبجی خیلی دوست دارم...پاسخ:مرسی داداشی

عالیه
ساعت13:44---5 مرداد 1391
پاسخ:فداتون اجی گل

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: